دل نوشته یک ماچیانی

دل نوشته یک ماچیانی

سلام
باآرزوی قبولی طاعات وعبادات همه ی روزه داران عزیز

ماچیان قدیم وماچیان جدیدهردو ماچیانند امااین کجاوآن کجا؟
یکی خال محرویانه و آن یکی فلفل هندوستان .
بازارماچیان وسبزه سرهرکدام درخودشون خاطراتی دارند که باید درجای خودش روایت کرد ونقش آفرینانی دارد که الان بعضا”درقید حیات نیستند .


بایدبرای هرکدامشان چه درقیدحیات هستند وچه درقیدحیات نیستند، صفحه ی ثبت خاطرات بازکرد.ونوشت که دربالندگی وآبادانی محل ازهیچ خدمتی دریغ نمی کردند .
ماچیان باهمه ی فرازونشیبش نامی بلند وپرآوازه داشت .

اداره پست زنده یادمحمودقاسم نیا که عاشق ماچیان بود وبه ماچیانی بودن خودافتخارمیکرد.
دکان زنده یادمساعداحمدی ،دکان چه عرض کنم مرکزفرهنگی ،ورزشی ،
دکه آقای کیومرث مومن نیا ء الآن تاجدار،
میوه فروشی استااسماعیل عیسی زاده که نصف بازارراگرفته بودوچه می کردیم ما(هرچندموقع اعزام به جبهه حلالیت گرفتیم (،خدایش رحمت کند )،یعنی گفت بچه هانوش جانتان من ازهمان موقع شمارو بخشیدم.
چایخانه مردخوش تیپ وخوش زبان زنده یاد یداله حبیبی ،
مرکزاجرای تعزیه ،محل خریدبرگ سبز چای .،
بازارنبود کشورواتیکان بود همه رو باهم داشت ،شب وروزش زنده بود.
حرمت بقعه رو باید متولی اش حفظ کند…
اینم یه خاطره ای است درجای خودش .علی موتوری یاعلی سارسری که عصای دستی بود برای ماچیانی ها ،موتورسواری که هرگز ماشین سوارنشدکه هیچ ،بلکه موتورصدش راهم نتوانست عوض کند ولی عاشقانه نه برای ماچیان بلکه برای منطقه خدمت می کرد الآن سال هاست درگوشه خونه افتاده وهیچکس ازاویادنمی کند اوست باهزینه های سنگین زخم بستر…
ودرآخرمردپرفروغ منطقه ……… که هنوز شناخته نشده ،خدماتش درقبل ازانقلاب به دوستانش وحین انقلاب به منطقه .وزمان جنگ که مردازنامرد شناخته می شد برای جنگ .
وبعدهادرمیدان بزرگتر برای خدمت بیشتر وافسوس وصدافسوس .اگرعمرمجال بدهد برای هرکدام خاطراتی می شود ثبت کرد که هرماچیانی درگوشه کنار ایران وجهان که باشد به ماچیانی بودنش افتخار میکند.

واما….

عبدالله بامدادماچیانی


دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی