شب چله در اشکور

شب چله در اشکور

مطلب زیر توسط خانم زهرا فتح الهی پرشه( ریسن) در پاییز سال 1395نوشته و منتشر شده است و به منظور پاسداشت فرهنگ غنی اشکور (منطقه یِ وسیع و زیبای کوهستانیِ بخش رحیم آباد شهرستان رودسر) و همچنین قرابت و نزدیکی بخشهایی از این رسوم با مناظق جلگه ای رودسر  در سایت ماچیان بازنشر میشود:

از گذشته های دور در این منطقه ی کهن و باستانی با پایان یافتن کار کشاورزی و رسیدن پاییز دور هم بودنها به ویژه شب نشینی ها رونق خاصی داشته است.


اشکوریها معمولا شام را خیلی زود میل می کنند.
به همین دلیل ساعتهای بیشتری را به شب نشینی اختصاص می دهند.کرک لونه بوشون شُوم خورن!
مرغ به لانه اش برود ، شام می خورند.

شب نشینی ها شاید گسترده ترین روابط اجتماعی شبهای بلند پاییز و زمستان بوده که تاثیری شگرف بر زندگی روستاییان داشته است.

در ادامه یِ همین شب نشینی های گرم و ساده ، مردم این دیار همانند دیگر هم وطنان ، آخرین شب پاییز سحر انگیز را پاس می داشته اند .
ما کودکان دیروز ، حال وهوای بهتری از آغاز زمستان به یاد داریم.
آن طور که در ذهن روستایی مان نقش بسته ،( از حدود ۴۵ سال پیش یا بیشتر) سرمای طاقت فرسا ، برف شدید و زمستانهای سخت ، حال و هوای خاصی به روستاها می داد.
صدای تبر بر تن بی جان هیزمهای خشک و انتظار بخاریهای هیزمی که گرمابخش خانه های ساده ی کاهگلی می شد، آهنگِ آشنای کوچه های آن روزها بود.
مردم با صفای این منطقه در آخرین ماهِ پاییز حال و هوای خوبی داشتند.
بعضی در باورشان آذر ماه را با نام “کاسه شور ماه ” می شناسند.
آنها بر این باورند که ماه آخر پاییز، به علت کوتاه بودن روزها ،بعد از صرف نهار ،فقط فرصت شستن ظرفها باقی می ماند و شب به سرعت فرا می رسد.
(کاسه به معنی ظرف می باشد.)
اما آنچه مردم منتظر آمدنش بودند ، آغاز چلّه بود و شروع سرما با برف فراوان ( که گاه سقف خانه ها به هم وصل می شدند) .
و قندیلهای ساکت و مرمری وسیله ی بازی کودکان آن سالها بود.

بنابراین خوردن هندوانه و برخی دیگر از خوراکیهایی که امروزه در شب چله دیده می شود، نه تنها در آن فصل سرد پیدا نمی شد ، بلکه نشانگر رسیدن چّله نبود و هیچ سنخیتی هم با شرایط زندگی مردم منطقه نداشته است .

در فرهنگ اشکور زمستان دارای دو چلّه می باشد .
چلّه ی بزرگ( پیلا چلّه)
چلّه کوچک( کَوچه چلّه)
با آغاز زمستان چلّه ی بزرگ شروع می شود که ۴۰ روز می باشد.یعنی دیماه و ۱۰ روز هم از بهمن ماه چلّه ی بزرگ ( پیلاچله) و ۲۰ روز باقی مانده از بهمن هم چلّه ی کوچک ( کوچه چله) به حساب می آید.
۴ روز آخر چله ی بزرگ و ۴ روز اول چله ی کوچک که هشت روز می باشد، چارچار( دوتا چهارتا) گفته می شود.
چلّه یِ بزرگ به برادر بزرگ و چلّه ی کوچک هم به برادر کوچک معروف شده است.
هنوز هم اشکوریها به ویژه مردان و زنان از سن گذشته ،ماههای این فصل را به همان نام سنتی می خوانند.
ماه آخر زمستان( اسفند) هم آفتاب برحوت( برهوت) خوانده می شود.
البته آفتاب برحوت(برهوت) یک اصطلاح عامیانه است یعنی زمانی که ماهی پشتش را آفتاب می دهد تا تخم ریزی کند.

برف و سرمای چله ی بزرگ سخت و زبانزد بوده ، اما گاهی زور برادر کوچک به برادر بزرگ
می چربد.
طبق گفته‌ی عده ای ،چلّه ی کوچک گفته :
اگر سنّم به اندازه برادرم ( چله ی بزرگ) بود کودک را در گهواره خشک می کردم.( اشاره به شدت سرما دارد.)

بنابراین آخرین شبِ پاییز که بلندترین شبِ سال می باشد ، را چلّاشو( شبِ چلّه ) می گویند .
اما در مورد خوردنیهای مخصوص این شب باید بگویم ، در گذشته از آخرهای ماه مهر باریدن برف شروع می شد.

بنابراین در آخرین شبهای پاییز که روستاها پوشیده از برف بود، خوردنیهایی در این شب استفاده می شد که زنان باسلیقه در پستوها و یا پشت بامها ذخیره کرده بودند.

در حقیقت کدبانوگری آنان را نشان می داده که با ساده ترین چیزها دور هم جمع شده و در سوز و سرما گرمابخش خانه ها می شدند.

زنان زحمت کش این دیار در اوایل پاییز اَزگیل جنگلی ( کونوس) را با آب و نمک در ظرفهای مخصوص و دربسته نگه می داشته اند.
این اَزگیل آب نمک شده(آو دوگودا کونوس ) اصلی ترین خوردنی این شب بوده است.
اما با توجه به اینکه سرما و برف شدید از اوایل پاییز شروع می شد، دیگر حتی هیچ سبزی تازه ای هم نبود و همین طور به علت صعب العبور بودن منطقه با وجود برف شدید، رفت و آمد به جلگه هم کمتر صورت می گرفت.

غذای مخصوص شب چلّه ی مردم اشکور در گذشته سبزی پلوی بسیار لذیذ و ساده ای بوده که به”مَندا پله_ مَنده پله” معروف می باشد.
این غذای لذیذ همراه با پنیر برشته( پنیر دبیج و یا ماهی شور) و گاهی هم کره ی حیوانی به مصرف می رسید.

“مَنده” از سبزیهای معروف کوهی است که در اواخر بهار از مراتع و کوههای اشکور و الموت قزوین برداشت می شود. در منطقه ی سورچان کوههای “دَرفش سرا ( دروش سره) و سی سَر( سه سر)” محل رشد این گیاه می باشد.

در گذشته به علت نبود یخچال ، خشک شده ی آن را برای مصرف زمستان نگهداری می کردند.

پس از صرف شام آنچه از تابستان ذخیره کرده بودند، استفاده می کردند.
از جمله ؛
ازگیل شور شده ، فندق خشک شده ، کدو ، گندم و عدس برشته شده و …..

به علت نبود رسانه ها ، حتی بی خبر از این بودند که در شهرها ویا مناطق جلگه ای گیلان چه خوردنیهایی استفاده می شده است.
و یا اگر هم باخبر می شدند ، خود را در مضیقه قرار نمی دادند .

آنچه برایشان مهم بود شروع یک فصل تازه بود.
در باورشان زمستان پر برف بهار سرسبز و سالی نکو را به همراه دارد.

اما نکته ی اساسی و مهم در این شب که اصلی ترین یادگار گذشتگان ماست روایت نَقلها و داستانها اعم از افسانه های دلنشین بوده که روایتگران شنونده ها را مشتاق شنیدن می کردند.

قصه هایی چون دیو ، یه لنگ ، یه سر دوگوش و داستانهایی از جن و پریان بهترین فضای این شب نشینی را فراهم می کرد.

در کنار شنیدن قصه ها ، بازی پوچ مال (گُل یا پوچ) و یَه قَل دو قَل ( از بازیهای محلی منطقه اشکور) شور خوبی را ایجاد می کرد.

اکنون تعدادی از این رسمها باقی مانده و بیشترین نگرانی ، چشم و هم چشمی مردم این روزگار است و نبود مادربزگهای باحوصله برای روایت قصه های دلنشین….

شایسته است بیاییم دوباره با یادآوری نقلها و قصه ها و خوردنیهایی که با فرهنگ دیارمان سنخیت دارد ، گرمای این شب آخر پاییز را بیشتر کنیم.

زهرا فتح الهی پرشه( ریسن)
پاییز ۹۵_قزوین


دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی